گاهی آدم ها مدت زیادی را صرف ایجاد یک تغییر در خود می کنند ؛ اما تنها یک تلنگر کوچک کافی است تا هر آنچه را که در مدتی طولانی رشته اند ، پنبه کنند. تنها یک بعد از ظهر دلتنگ پاییزی کافیست ، تا نیرویی عجیب ، باعث شود دکمه های پالتو ات را ببندی و اولین قدم را برای اولین راهپیمایی پاییز امسال برداری و تمام راه را با تمایل ِ شهوت گون ِ گریستن در مقابل چشم مردمی که ممکن است تو را دیوانه بیانگارند ، مبارزه کنی. تنها یک بعد از ظهر دلتنگ پاییزی کافیست ، تا بار دیگر همچون خیال خوش سال های دور ، با حرص و ولع تمام ، مناظر اطرافت را با چشم هایت ببلعی. تنها یک نیروی عجیب در این بعد ازظهر دلگیر کافی است تا هنگام عبور از کنار زنی که در پارک نشسته و دود قلیان و حالت خلسه گون چشمانش را از دور می بینی ، نه تنها روحت بلکه تمام رگ های وجودت ، کشش و تمایلی عجیب به بازگشت دوباره ی به نه سالگی و تجربه ی دیگر باره ی طعم و بوی سکر آور قلیان ، احساس کنند.
«می خواهم برگردم به کودکی ...!» ( 90/9/14 )
*****
- که می خواستی برگردی به کودکی؟
- آره خوب!
- کی تا حالا برگشته به کودکی ش؟ کی ؟ کجا؟
- می خواستم... می خواستم اما مقدورم نشد آه خنده های بی دلیل گریه های بی دلیل خیره گی ها , خیره گی ها , خیره گی خیره گی ها و سکوت خیره گی و افق سرخ غروب خیره گی و علف ترد بهار خیره گی و شبح کوه و درختان در شب خیره گی و چرخش گردن جغد خیره گی وبازی ستاره ها خنده بر جنگ بز و گیوه پهن مادر گریه بر هجرت یک گربه از امروزبه قرنی دیگر خنده بر عر عر خر من! من باید برگردم , تا تو قبرستون ده , غش غش ریسه برم به سگ از شدت ذوق , سنگ کوچیک بزنم توی باغ خودمون انار دزدی بخورم وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم آخه! تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده کلید کهنه صندوق عجائب , لای دستمال کدوم پیرزنی پنهونه راز خاموشی فانوس کجاست؟ گناه پای شل گاو سیاه ، گردن کیست چه گلی رااگر پرپر بکنی شیر بزت می خشکه من باید برگردم تا به مادرم بگم , من بودم که اون شب شیربرنج سحری تو خوردم من بودم , من بودم که اون شب شیربرنج سحری توخوردم. تا به بابا بگم , باشه باشه , نمی خواد کولم کنی! گندوما رو تو ببر , من به دنبالت می آم قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ دنبال مارمولکا , نرم تا اون ور کوه! من می خوام برگردم به کودکی!! من می خوام برگردم به کودکی!!
نوشته شده توسط
:M&F | لينک ثابت
|شنبه 18 آذر 1391برچسب:,
می دانی چیست ؟
به نظر می رسد زندگی مشکل نیست ،
بلکه مشکلات زندگی اند !
می بینی ؟...
می بینی به چه روزی افتاده ام ؟
حق با تو بود !
می بایست می خوابیدم !
اما به سگ ها سوگند ،
که خواب کلکِ شیطان است ،
تا از شصت سال عمر ،
سی سالش را به نفع ِ مرگ ذخیره کند !
می شود به جای خواب به ریلها
و کفش ها
و چشم ها فکر کرد
و از نو نتیجه گرفت که با وفاترین جفت های عالم ،
کفش های آدمی اند !
می شود به زنبور هایی فکر کرد
که دنیای به آن بزرگی را گذاشته اند
و آمده اند زیر سقفِ خانه ی ما خانه ساخته اند !
می شود به تشبیهات خندید !
به زمین و مروارید !
به خورشید و آتشفشان !
به ستاره ها و فرزانه های عشق !
به هوای خاکستری و گیسوهای عروس ِ پیر !
به رعد و برق ِ آسمان و خشم ِ خداهای آهنی !
تصور کن !
هنوز هم زمین گرد است و منجمین پیر ِ کنجکاو ،
از پشت تلسکوپ های مسخره شان
ــ که به مرور به خرطوم فیل های تشنه شبیه می شوند ــ
به دنبال ِ ستاره ی ناشناخته ی تازه تری می گردند !
به من بگو ! فرزانه ی من !
خواب بهتر است یا بیداری ؟
نوشته شده توسط
:M&F | لينک ثابت
|شنبه 18 آذر 1391برچسب:,
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید / به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل، ار در این بام و درست / به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آن که بگرفته از او تا کمر ایران گه / به مکافات، الا تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران، اگر این بی پدر است / به چنین ملت و گور پدرش باید رید
به مدرس نتوان کرد جسارت اما / آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید
این حرارت که به خود احمد آذر دارد / تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد / غفر اله کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانی تحمیلی بی مدرک و لر / بهر این ملک، به نفع و ضررش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله / از نوک پاش الی فرق سرش باید رید
گر رود موتمن الملک به مجلس گاهی / احتراماْ به سر رهگذرش باید رید
نوشته شده توسط
:M&F | لينک ثابت
|شنبه 18 آذر 1391برچسب:,
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر ی...ک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم........
نوشته شده توسط
:M&F | لينک ثابت
|شنبه 18 آذر 1391برچسب:,
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم.... هیچ ﮐس نمی فهمد بچه بودیم دوستیامون تا نداشت بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم; بزرگ که نشدیم هیچ ;دیگه همون بچه هم نیستیم
نوشته شده توسط
:M&F | لينک ثابت
|دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
جوان ز حادثه ای
پیر میشود
گاهی... و
آدرس
eshghetalkh.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.